سیدعلی خامنه ای “ایرانی الاصل” نیست!

 محمد نوری زاد : من، احساسِ همینجوری ای دارم به یک افقِ محو اما حتماً محسوس. که همان افق، یک چیزک هایی نشانم می دهد بی اعوجاج. چه؟ این که: حتماً یک ارتباط قوی ای باید باشد میان حنجره های فحاش و پرخاشگر و فریب گسترِ بعضی ها، و بقای بعضی ها. ریسمانِ امتداد این حنجره های فعال را که می گیرم و پیش می روم، می رسم به ارتباط قویِ میان مداحان و روضه خوانان و قاریان قرآن از یکسوی، و بقای نظام مقدس از دیگر سوی. نیز از آن میان، یک ارتباطکی هم پیدا کرده ام میان لواطگریِ یک قاریِ لواطگر از یکسوی، و ایرانی الاصل نبودنِ مسئولی که حتماً باید ایرانی باشد – و نیست اما – از دیگر سوی. چرا که اگر این ارتباطک نبود، تکلیفِ پرونده ی این قاری لواطگر خیلی پیش از این ها روشن شده بود. نه این که به اشاره ی شخص رهبر، جلال الدین فارسیِ قاتل، از حکم قصاص و اعدام برهد صرفاً بخاطرِ رفاقتی که میان این دو بوده، و نیز پرونده ی لواط گریِ این قاریِ محبوب، به تعویقی از جنسِ “بیگانگی” درافتد. بیگانگی که می گویم، شما امتدادش را تا هرکجای نظام مقدس و بویژه آن لفظِ لفّاظی که از میان دو لب مبارک حضرت آیت الله جوادی آملی بیرون جهید، رد بگیرید. بیگانگی یعنی این که: جلال الدین فارسی، صرفاً بخاطرِ این که پدرش افغانستانی بوده، و طبعاً بخاطر این که خودش نمی تواند ایرانی الاصل باشد، از گردونه ی نخستین انتخابات ریاست جمهوریِ ایران کنار گذارده شود، و تو، که پدرت در نجف بدنیا آمده، و خودت که با این حساب مطلقاً ایرانی الاصل نیستی، جوری به چشمان قانون زل بزنی که فراتر از رییس جمهور و هر بنی بشری، “بتوانی” رهبرِ کشوری به اسم ایران شوی، و به همان کشوری که نامش ایران است به چشم یک غنیمتِ غلمانی بنگری. خودمانیم، ما عجب مردم ملنگی بوده و هستیم با این خماریِ خمیده گری. که هر تازه واردی بتواند بیاید و کاره ای در سرزمین مان بشود و بر پشتمان بار بنهد و قاری قرآنش با پشت فرزندانمان آن بکند و دادستانش در کهریزک آن بکند و عربستانی ها در فرودگاه شان، آن. می گویند: غضنفری بود تبحرش “قنفذ”گری. که بر پشتِ درهای چوبی مردم کپه ی آتش می نهاد و خود به گریستن می ایستاد و بر سر و سینه می کوفت و با صدای سوزناکی می سرود: عزا عزاست اینجا. در که می پُکید و وا می رفت، اشتلم کنان به اندرون می رفت و دلی از عزا در می آورد با اهالی خانه. بقول جوونا: عزا داری ات تو حلقم غضنفر!

نوشته‌های تازه

1 Comment

  1. خیلی ها تو این حکومت ایرانی الاصل نیستند! اکثر آخوندهایی که اسم شهری یا روستایی ایرانی را با پسوند ی اسم فامیل خود قرار داده اند ، ایرانی نیستند و برای رد گم کنی این اسمها را انتخاب کرده اند ! اول خود خمینی که فامیل موسوی داسته و تا بک زمانی هم با نام موسوی امضا میکرده و بعد شناسنامه های دیگری میگیرد که یکی از آنها را به نام موسوی خمینی میگیرد به روایتی چهار شناسنامه داشته ! آیت الله شاهرودی که کاملا عراقی است و تاوقبل از مسئولیت در حکومت ایران فارسی نمیدانسته !حالا هم که خامته ایی ! هر چند به خون و نژاد معتقد نیستم و نمیدانم چرا پدر رئیس جمهور نمیتواند غیر ایرانی باسد ! غیر ایرانی بودن به محل تولد پدر نیست! به وطن فروشی و خیانت به این مرز و بوم است ! فعلا که ایران ما در اشعال آخوندهای عراقی و عربی است، و خودمان اسرا و مال و جانمان غنیمت ! کی بیدار میشویم و این قوم جابر را از ایران بیرون میکنبم ؟ معلوم نبست!

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*