شاید برخی بر این باشند که آموختن از دونالد ترامپ فقط بنا به پند لقمان حکیم ممکن است که ادب از بی ادبان میآموخت! اما مقصود آموزهی دیگری در فرهنگ ایرانی است که از حکایتی دربارهی عیسی مسیح بر میآید که گویا روزی با شاگردانش در گذرگاهی با لاشهی گندیدهی سگی روبرو می شود. هر یک از شاگردان دربارهی بوی بد و یا منظرهی چندشآور لاشه سخنی میگوید، اما مسیح میگوید: ببیند چه دندانهای سفید و زیبایی دارد!
بدین معنی یکی از فرازهای اخلاق ایرانی، «دیده نیالودن به بددیدن» است. ولی آیا با چنین دیدی میتوان در دنیای امروز که پدیدهها و شخصیتها هرچه پیچیدهتر میشوند به شناختی درست دست یافت؟
از این دید «پدیدهی ترامپ» نمونهی خوبیست زیرا او از طرفی برگزیدهی اکثریت رأیدهندگان آمریکایی است و از طرف دیگر هیچگاه رئیس جمهوری در خود آمریکا و جهان با چنین شدتی مورد نفرت مخالفانش قرار نداشته است. مخالفان او در اینباره هم نظرند که ترامپ نه تنها رئیس جمهور شایستهای برای آمریکا نیست بلکه ویژگیهای منفی وی مانند «دروغگویی و خودپرستی…» شایستگی او را به عنوان شهروندی عادی نیز نفی میکند.
مخالفان ترامپ امیدوارند که با برکناری او در انتخابات آینده «اشتباهی که رخ داده» برطرف شود. اما مطلب به این سادگی نیست، زیرا این پرسش مطرح است که چگونه چنین اشتباهی در مهد دمکراسی و در پیشرفتهترین کشور دنیا ممکن شد؟ فراتر از آن، این اشتباه دستکم بیانگر بحرانی عمیق است و اگر قطار دمکراسی که لکوموتیوش ایالات متحده است، بدینسو پیش می رود، آیا دیگر کشورها نیز در تکامل نظام دمکراسی بدینجا خواهند رسید؟
بنابراین تصویر کاملاً سیاهی که رسانه ها از ترامپ نشان میدهند گرچه برای هواداران چپ اسلامی آینهی تمامنمای سیستمی ضدبشری و محکوم به زوال است، اما برای دمکراسی و آزادیخواهان دنیا دستکم تأسفبرانگیز است. خاصه آنکه در این روزها مفسران بیبیسی در همآوازی با رسانههای حکومت اسلامی هیستری ضدترامپی را به حدی رساندهاند که ادعا می کنند او در صورت انتخاب نشدن، کرسی ریاست جمهوری را ترک نخواهد کرد و به دمکراسی در آمریکا خاتمه خواهد داد.
از این رو لازم است تصویر همهجانبهتری از ترامپ بیابیم. بدین هدف باید نخست عیبهای او را کنار گذاشت و نیکیهایش را در نظر گرفت. نیکی مهم ترامپ که مورد تأیید همگان است، اینکه او در حدّ امکانات به همهی قولهای انتخاباتی خود عمل کرده است. این رفتار ترامپ قدمی مهم در راه سالمسازی فرهنگ سیاسی است زیرا امروزه حتی در کشورهای دمکراتیک نیز فراموش کردن وعدههای انتخاباتی چنان عادی شده که حتی گاهی مانع انتخاب مجدد سیاستمداران نیز نمیشود!
نیکی دیگر ترامپ این است که، نه تنها در چهار سال گذشته به جنگی دامن نزده بلکه سربازان آمریکایی را از برخی نقاط (عراق، افغانستان، آلمان و…) بازگردانده است. فراتر از آن، «دیپلماسی» به معنی مذاکره را به شیوهی رفتار سیاسی ایالات متحده بدل ساخته است. نیازی نیست که به موفقیت بیهمتای او در برقراری صلح میان اسرائیل و امارات و بحرین اشاره شود که منظرهی سیاسی خاورمیانه را چنان تغییر میدهد که از تأسیس اسرائیل در هفتاد سال پیش تا حال بیسابقه بوده است؛ آنهم نه در جهت دامن زدن به اختلافات و درگیری ها بلکه در سمت نزدیکی و صلحطلبی.
این حرکت ترامپ به یکباره تصویری را که چپ اسلامی از «امپریالیسم جهانخوار» ترسیم کرده بود در هم شکست، که بنا به آن حکومتهای امپریالیستی در خدمت «مجتمعهای نظامی ـ صنعتی» complex military industrial برای فروش اسلحه همواره مجبور به تنشفزایی و جنگافروزی هستند.
اما آنچه باعث انتخاب غیرقابل پیش بینی ترامپ شد، سیاست اقتصادی کلینتون و اوباما بود که ایالات متحده را بطور فزاینده به گاو شیرده برای کشورهای جهان دوم بدل ساخته بود و به چین و اروپا اجازه میداد با استفاده از تکنولوژی آمریکایی به تولید انبوه بپردازند و بازار جهانی را قبضه کنند.
به عنوان نمونه در ده سال گذشته در دنیا هفت میلیارد «گوشی هوشمند» تولید شده و گرچه ایالات متحده در پیشرفت این تکنولوژی پیشگام بوده است اما حتی یک عدد آن در آمریکا تولید نشده و یا آمریکایی که مبتکر تولید انبوه اتومبیل بود و نیم سده پیش اتومبیلهای ساخت آمریکا در همهی شهرهای جهان دیده میشد، امروزه خود به بزرگترین واردکنندهی اتومبیل بدل گشته است. البته این را باید به حساب نقشی گذاشت که ایالات متحده از جنگ جهانی دوم به بعد برای جبران خرابیها در اروپا و غلبه بر عقبماندگی در دیگر نقاط دنیا بر عهده گرفته بود.
ایالات متحده از این بابت هیچگاه طلبکار دنیا نبوده است، با اینهمه هنگامی که رأیدهندگان آمریکایی ترامپ را بدین سبب انتخاب کردند که او خواستار جبران چنین نارساییهایی بود، با خشم و توهینهای بیسابقه روبرو شدند. ترامپ از جمله این خواسته را مطرح کرده بود که اینک پس از آنکه اروپا، چین و دیگر کشورهای جهان دوم خود به ابرقدرتهای اقتصادی بدل شدهاند، لازم است در قراردادهایی که به هدف کمک به آنها بسته شده، تجدید نظر شود و فراتر از آن، این کشورها نیز نقشی در حفظ صلح و امنیت جهانی بر عهده گیرند.این خواسته البته برای کشورهایی که هر ساله صدها میلیارد از صادرات به آمریکا درآمد دارند و حتی در خود آمریکا مراکز تولید تأسیس کردهاند، گران آمد و از همان ابتدا علیه آن به مقاومت تبلیغی وسیع و شدیدی دست زدند.
کارزار تبلیغی کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای طرف تجارت با آمریکا متأسفانه با تبلیغات وسیع حزب دمکرات در خود آمریکا همسو شد؛ بدین هدف که ترامپ را پیش از آنکه به اهداف اعلام شدهاش برسد مجبور به استعفا کنند.
البته رفتار و گفتار روزانهی ترامپ نیز آتش بیار معرکهی تبلیغاتی بود. در تئوری سیاسی به شوخی گفته میشود، بهتر است ثروتمندان به مقامات بالا برسند، تا تهیدستان! زیرا ثروتمندان به سبب بینیازی مالی، ممکن است کمتر فسادپذیر باشند! حال آنکه ترامپ نه تنها به راستی ثروتمند است (چنانکه حقوق سالانهی ۴۰۰هزار دلاری خود را بخشید) بلکه ظاهراً به شهرت و محبوبیت نیز نیازی ندارد. شاید بدین سبب نیز بر خلاف پیشینیان خود که اغلب گفتارهایشان را دیگران مینوشتند حق خود میداند، نظر شخصیاش را مانند دیگر شهروندان آزادانه ابراز کند.بنابراین اعتماد به نفس ترامپ از یکسو و کارزار تبلیغی گسترده علیه او ، چهار سال دوران ریاست جمهوری ترامپ را با کشاکشی هیستریک در رسانهها همراه ساخت و به مبارزان «ضدامپریالیستی» در سطح جهانی فرصت داد تا با شدیدترین حملات تبلیغی بر شخص ترامپ، درواقع بزرگداشت ایالات متحده را به عنوان مهد دمکراسی و پیشگام دفاع از حقوق بشر خدشهدار کنند و آن را در دید جهانیان کشوری نژادپرست، فاسد و رو به زوال جلوه دهند.
برای ما ایراندوستان که در چند دههی گذشته دردکش لجنپراکنیها و شیوههای تبلیغی هواداران اسلام سیاسی بودهایم، کارزار تبلیغی ضدترامپ در درجهی اول در خدمت انحراف افکار عمومی از گسترش شتابان اسلام سیاسی در اروپا و آمریکاست که در پوشش تبلیغات ضدنژادپرستی و تشنج آفرینی ضدفرهنگی حتی تا درون حزب دمکرات آمریکا رخنه کردهاند.
درس مهم از دوران ترامپ، که باید در ارزیابی و داوری شخصیتهای سیاسی در نظر داشت، این است که دوران رئیس جمهوریهای به ظاهر آراسته، مانند کندی و کلینتون بسر آمده است و نه تنها در آمریکا بلکه در دیگر نظامهای دمکراتیک نباید سیاستمداران را بر اساس زندگی خصوصی و یا نارساییهای انسانی داوری کرد، بلکه آنان را میبایست مانند دیگر خدمتگزاران جامعه بنا به وظیفهای که بر عهده دارند و میزان موفقیت در اهداف اعلام شده ارزیابی کرد. با این معیار، بیشک ترامپ را باید یکی از خدمتگزاران به بشریت دانست زیرا هم به میهن خود خدمت کرده و هم در راه تأمین صلح و پیشرفت جهانی گام برداشته است.
ممکن است ترامپ برای بار دوم انتخاب نشود، اما سیاستهای دورانساز او به سادگی زدودنی نیستند. نه بازگشت به برجام به سادگی ممکن است و نه روابط تجاری در سطح جهانی به گذشته بازخواهد گشت؛ نه دوستی کشورهای عربی با اسرائیل از میان رفتنی است و نه آمریکاییان از کوشش برای «کشور اول دنیا» شدن دست برخواهند داشت.
منبع:کیهان لندن/فاصل غیبی
Leave a Reply