مرکز ثقل قدرت در ایران کجاست؟

مدت هاست موضوعی در حوزه سیاسی ایران بر سر زبان ها افتاده است، به راستی حاکمان ایران از کجا دستور می گیرند و پشتشان به کجا گرم است که اینگونه ملت خود را به قربانگاه می برند و در روز روشن و در مقابل دوربین قتل عام می کنند و صدایی از کشورهای مدعی حقوق بشر در نمی آید، آیا کشور ایران وجه المصالحه و وجه المجادله کشورهای قدرتمند قرار گرفته است؟ چرا هیچ کس دلش برای مردم ایران نمی سوزد و بی رحمانه دست سرکوبگران برای کشتار مردم یک کشور باز است،سرکوبگرانی که علاوه بر کشتار بی رحمانه مردمان کشور خود سراسر خاورمیانه را به آتش کشیده اند و هر روز بر ابعاد این فجایع با اقتدار کامل می افزایند و چشم در چشم جهانیان رو به کشتار و گروگان گیری و دزدی و قاچاق مواد مخدر و سلاح و هر چیزی که فقط از دست یک گروه مافیایی و تبهکار بر می آید، آورده اند آن هم تحت عنوان یک دولت و حکومت به ظاهر قانونی، چگونه است دنیا در مقابل چنین پدیده نادر و بر هم زننده نظم جهانی سکوت اختیار کرده است؟ برای رسیدن  به پاسخ این سوالات مجبور هستیم ابتدا یک واکاوی بنیادین انجام دهیم، این حکام کی و چگونه و توسط چه کسانی به قدرت رسیدند؟ حکام ایران چقدر ایرانی هستند؟ آیا می توانیم بگوییم ایران در انقلاب ۵۷ توسط بیگانگان و حاکمان فعلی فتح شده است؟ با بررسی شواهد و قرائن به پاسخ های دیوانه کننده و ویرانگری  می رسیم. انقلاب ۵۷ برای جلوگیری از ظهور یک قدرت با پیشینه تاریخی و  باستانی در مرکز انرژی دنیا یعنی خاورمیانه بود از این رو تمام ابزار و امکانات توسط غرب برای سرنگونی محمدرضا شاه پهلوی به کار گرفته شد تا ایران به «دوران قبل از توسعه و رفرمهای رضا شاه و محمد رضا شاه» بازگردانده شود موضوعی که به بهترین نحو به وسیله پروپاگاندای رسانه ای ، غفلت مردم و عدم درک سیاسی حتی به اصطلاح روشنفکران، انجام شد و ایران در حال توسعه و رشد با نیروی خود ایرانیان به قتلگاهی به نام انقلاب برده شد. گرچه منکر کم و کاستی ها و گاها فضای بسته سیاسی دوران پهلوی نیستیم اما آنچه امروز در ایران روی می‌دهد حکایت از اسارت ملتی در بند دارد که توسط عوامل بیگانه به وحشیانه ترین شکل ممکن در حال مجازات و زجر کشیدن هستند تا مبادا دوباره فیلشان هوای هندوستان کند و دم از رسیدن به دروازه های تمدن بزنند.از ابتدای انقلاب تا سال ۶۸ و به قدرت رسیدن رهبر جدید، عملاً آمریکا خط و ربط ها را برای حکام ایران مشخص می کرد، به گونه ای که اسناد انتشار یافته و موضوع مک فارلین بعد از سال ۶۸ تا پایان ریاست جمهوری روحانی ، انگلیس و روسیه نقش تعیین کننده ای در اداره امور ایران داشته اند که عصر گفتگوی تمدن ها ( محمدخاتمی ) برآمده از همین همکاری و نزدیکی به محور انگلیس و اروپا بود و اما اکنون حاکمیت مطلق از آن روسیه و نیروهای تا دندان مسلح گوش به فرمان مسکو است. موضوعی که از سال ۶۸ به صورت بسیار خزنده آغاز و در دوره ابراهیم رئیسی به عریانترین شکل خود رسیده است. به گونه ای که رایزنان سیاسی و مذاکره کنندگان دسیسه انرژی هسته ای بعد از هر دور مذاکره به جای برگشتن به ایران، مستقیم به کاخ کرملین روسیه می‌روند و کسب دستور می کنند. مدت هاست در ذهن ایرانیان این سوال پیش می آید که چگونه نیروهای سرکوبگر بدون هیچ رحمی و با فجیع  ترین حالت ممکن مردم ایران را سرکوب می کنند ، به بند می کشند و آنها را قتل عام می کنند ، به گونه ای که هیچ بدلی را در دنیا  نمی‌توان با این حکومت قیاس کرد حتی داعش و طالبان و یا پینوشه جز یک مورد و آن هم استالین. ایران در طول تاریخ نمونه ای اینچنین سفاک و بی رحم را هرگز به خود ندیده است، و همین عدم تجربه تاریخی مردم را در مواجهه با این گستره بی رحمی و کشتار توسط حاکمیت سردرگم کرده است. لذا برای دريافت پاسخ، باید به دو کلمهٔ آشنای کرملین و مسکو دقت کرد. همه چیز توسط مسکو دیکته می‌شود و عوامل آنها در ایران صرفا عوامر پوتین و کا گ ب را اجرا می کنند و این آن چیزی است که ما بیشتر باید بر روی آن تمرکز کنیم و از فرصت به وجود آمده بین مسکو و غرب به بهترین شکل ممکن برای رسیدن به منافع ملی و کوتاه کردن دست دولت های خارجی در اداره امور ایران و کشتار بی رحمانه مردم جلوگیری کنیم.

✍️فرامرز ایرانشهر (خوزستان -ایرانیاران )

نوشته‌های تازه

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*